آندیاآندیا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

دختر پاک

خونه پدری

سلام دختر قشنگم. میدونم مامانی الان چند ماهه که نتونستم مطلب جدیدی واست بنویسم ، نه اینکه نخواستم نتونستم آخه من و بابایی خیلی خیلی سرمون شلوغ بود حالا که دارم واست می نویسم توی خونه جدیدمون وسط اتاق نشیمن نشستم و چسب و موکت دور و برمه میخوام کف اتاق رو موکت کنم (نه مامان من و بابایینصاب موکت نیستیم) الان حدود دو ماهه تو این خونه اومدیم و تا حالا مشغول تعمیرات و تغییرات بودیم آخه اینجا قراره خونه ای باشه که تو توش بزرگ میشی . تو حیاطش بازی میکنی . از پله هاش بالا و پایین میری و خلاصه همون خونه ای که به قول قدیمی ها سالها بعد بهش میگی خونه پدری. من و بابا اینجا رو خریدیم که تو راحت بتونی توش زندگی کنی (البته به همراه ما) واسه همین بود که وق...
3 مهر 1391

بدون عنوان

تولد روز بیست و هشتم اسفند ماه سال یکهزار و سیصد و نود هجری شمسی من و سه تا مامان دیگه توی بیمارستان منتظر نی نی فسقلی هامون بودیم که قرار بود لک لک ها اونا رو تحویل خانم دکتر بدن تا اونم نی نی هر کدومو بده. مامان تو که خیلی شجاع و نترس و پر جراته اولین مامانی بود که رفت تو اتاق عمل. راستش فسقلی همین شجاعت زیاد (افعال معکوس) باعث شد که داروی بیهوشی روی من اثر نکنه خلاصه کنم آخرش احتمالا مجبور شدن با لوله منو بیهوش کنن که به همین دلیل بهوش آمدنم طول کشید وقتی داشتم بهوش میومدم صدای فریادهای تو با صدای خاله جونت قاطی شده بود که می گفت آندیا گشنشه.چشمامو که به زحمت باز کردم تو رو دیدم فرشته کوچولو  یه فسقلی نیم وجبی بودی که از بس...
29 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

معرفی سایت های مفید کودک و نوجوان واسه بچه ها و مامان باباشون     سایت کودکان : اولين سايت كودك و نوجوان  سال 79 در ايران قصه ، ‌بازي  ، چيستان ، آلبوم ،جوك ، ضرب المثل ، شعر ، مقالات پزشكي ويژه كودكان   سایت نونهال : سايت نونهال سال84 با بخشهاي مختلف ، نيايش  لطيفه ، ضرب المثل ، ترانه ، نقاشي ، مجلات، دانستنيها ، تازه هاي كتاب   http://www.vahidnavid.com/home.htm :سايتي شامل داستان سرا، چيستان، بازي، دانلود ،گاري عكس و نقاشي. اين سايت در سال 85 راه اندازي شد   http://www.lezzatekardasti.com/ :سايتي شامل ساخت ماكتهاي كاغذي زيبا از انواع ماشين، كشتي،و دهها م...
28 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

پیش از تولد   وقتی فهمیدم تو فسقلی توی وجودمی نمی دونستم چه احساسی دارم. شادی یا تعجب یا.... نمی دونم اما حس خوبی بود یک ماه و نیمه بودی که واسه اولین سونوگرافی رفتم وقتی دکتر توی مانیتور نگاه میکرد پرسیدم حالش خوبه؟ دکتر نگاهی به من کرد و گفت چی بگم این که اندازه یه لوبیاست ولی حالش خوبه. از اون لحظه تو یه لوبیا بودی اما یه لوبیای سحر آمیز که روز به روز رشد می کردی و صاحب یه کله گنده و دست و پا می شدی وقتی چهار ماه و نمیه بودی فهمیدم که این لوبیای فسقلی سحر آمیز یه دختره. اونوقت بود که تازه احساس کردم دوستت دارم حس می کردم که توی وجودم دختر کوچولوم داره رشد می کنه اونوقت بود که شروع به شمردن لحظه ها کردم اونقدر دلم می خ...
27 ارديبهشت 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر پاک می باشد